When Amirhossein Soltani asked Maryam playfully whether she would like to accompany his group of friends on a trip back to Tehran, she replied: “I would like to go, but if I’m not here, there wouldn’t be anyone bringing water for my parents.” It is a village on a verdant mountain pass connecting two northern provinces of Gilan and Ardabil. Maryam and the other children, Amirhossein recalls, would wake up early in the morning to cheerfully fill their containers with water to use at home—something they would repeat many times each day. “She said ‘this is our everyday job until September’.”
وقتی امیرحسین سلطانی با شوخطبعی از مریم پرسید که آیا دوست دارد با دوستانش در سفر بازگشت به تهران همراه شود، دخترک جواب داد: «دوست دارم بیایم، ولی اگر من نباشم کسی نیست برای مامان بابام آب بیاره.» امیرحسین به یاد میآورد که مریم و بچههای دیگر روستای کوچک بنا شده در کوههای اسالم به خلخال هر روز صبح زود از خواب بیدار میشدند و ظرفهایشان را از آب پر میکردند تا آب را به خانه ببرند. این کاری بود که بارها در طول روز تکرار میشد. به گفتهی مریم: «تا آخر شهریور و اوایل مهر، کار هر روز ما همینه.»